نقد و آنالیز فیلم صدای متال از داریوس ماردر
به گزارش ایپتن، صدای متال یک فیلم سینمایی است که باید چشم و گوش خود را تمام وقت به آن بدوزید، فیلمی که داریوس ماردر، کارگردانی نموده، ممکن است یک سبک باشد، اما خودنمائی نیست. دنیا آن احساس می گردد و زنده و واقعی است.
خبرنگاران | طیبه صیدمحمدی؛ درام صدای متال sound of metal به نویسندگی و کارگردانی داریوس ماردر در برخورد اول اثری درباره موسیقی به نظر می رسد، اما باید گفت که موسیقی در این فیلم یک موضوع حاشیه ای است. در واقع این هنر عاملی است برای وصف مواجهه انسان با یک اختلال ترسناک که همان ناشنوایی است. سازنده فیلم برای ملموس کردن این اختلال به روایت فیلم از منظر نقش اول آن یعنی روبن متوسل شده است و دنیا صدا ها را از زاویه دید وی یا بهتر بگوییم از زاویه گوش وی نشان می دهد.
به گزارش خبرنگاران؛ روبن استون (ریز احمد) یک نوازنده غیرمشهور درام در سبک هوی متال است که با دوست خود لو (اولیویا کوک) در حال اجرای یک تور موسیقی سراسری در آمریکاست. روبن در حین یکی از این اجرا ها متوجه بروز اختلالی در حس شنوایی خود می گردد و پس از مراجعه به پزشک در می یابد که به زودی ناشنوا خواهد شد. او همراه با لو به یک مرکز ویژه ناشنوایان مراجعه می نماید، اما قادر به درک ناشنوایان و حس و حال آنان نیست. مشکل عاطفی روبن وقتی حادتر می گردد که دوستش لو نیز او را ترک می نماید و نزد پدرش می رود.
آیا برای بازی در نقش روبن بازیگری وجود دارد که از ریز احمد جالبتر به نظر برسد؟ او با آن چشمان ورقلبیده، نگران، چهره رنگ پریده و حضور فیزیکی محضش، گاهی اوقات مانند یک مجری فیلم بی صدا به نظر می رسد که به طور تصادفی در قرن 21 فرود آمده است. و خیلی مانندش را نمی بینیم. روبن در واقع زبانی متفاوت از آدم هاست. وقتی ما در گرداب شدت بیماری اش قرار می گیریم، ظرافت و واقع گرایی دوباره تعریف می گردد: حرکاتی که ممکن است وقتی توسط بازیگران دیگر اجرا شوند، خیلی عظیم باشند، اما در دستان او کمرنگ و قانع نماینده به نظر می رسد.
در اوایل فیلم صدای متال شخصیت احمد (روبن)، یک درامر کوچک متال پانک، متوجه می گردد که شنوایی خود را کم کم از دست می دهد. ناگهان صدا های محیط اطراف خفه می شوند. روبن به گوشهایش دست می زند، چشمانش به اطراف می پرد و وحشت ترسناکی روی صورت او دیده می گردد؛ و دقیقاً همانند او، ما هم کاملاً درگیر این وحشت وجودی می شویم. روبن لحظه به لحظه چیزی فراتر از کاهش شنوایی در وجود و پیرامونش ساخته می گردد. روبن نوازنده است و ممکن است هویت و کارش در معرض خطر باشد.
صدای متال ناامیدی روبن را بدون احساساتی کردن، منتقل می نماید. همبازی و دوستش، لو او را متقاعد می نماید تا از یک جامعه روستایی برای ناشنوایانی که با اعتیاد دست و پنجه نرم می نمایند، بازدید کند. روبن قبلا مصرف نماینده هروئین بوده، اگرچه چهار سال است که پاک است، اما واضح است که شرایط فعلی او می تواند باعث عود کردن دوباره بیماری اش گردد. روبن در ابتدا مایل به ماندن نیست، اما لو او را مجبور می نماید در آنجا بماند و او را به دست جو (پل راسی) می سپارد. جو خود قبلا به الکل اعتیاد داشته و اکنون بهبود یافته و جامعه ناشنوایان را مهربان، اما سرسختانه اداره می نماید. او نیز شنوایی خود را در با انفجار بُمبی در ویتنام ده ها سال پیش از دست داده است.
بیشتر فیلم راستا پر پیچ و خم روبن بعد از ناشنوا شدن را در یک راستا زخمی و خشمگین که علیه اوضاع و احوال خود دارد، دنبال می نماید. او یاد می گیرد زندگی جدید خود را بپذیرد.
درامی سینمایی با فضای مستند
صدای متال یک فیلم داستانی نیست. درواقع یک فیلم سینمایی است که باید چشم و گوش خود را تمام وقت به آن بدوزید، موفقیت داریوس ماردر، نویسنده و کارگردان فیلم صدای متال، در توانایی او در ایجاد درام، تنش و احساسات به وسیله تغییر بافت بصری و صوتی فیلم است که برای آن نیکولاس بکر؛ طراح صدا، موسیقی متن پیچیده و غنی ساخته است که در دنیا شنوایی و آنچه روبن تجربه می نماید فرو می رود. این فیلم ممکن است یک سبک باشد، اما خودنمائی نیست. دنیا آن احساس می گردد و زنده و واقعی است. بیشتر بازیگران ناشنوا عالی ظاهر می شوند.
وقتی درام یک فیلم باید به وسیله تصاویر و صدا ها منتقل گردد و نه به وسیله مصاحبه و ضربات داستان، به یک ستاره نیاز دارد که بتواند از جنبش ها، نگاه ها، حتی شرایط بدنی که دارد، دنیای را بسازد؛ و بازیگری مانند ریز احمد در چنین چیدمانی بسیار ارزشمند می گردد. روبن قبل از اینکه شنوایی خود را از دست بدهد به مدت چهارسال خود را در چارچوبی از قوانین قرار داده که به روز های تاریک اعتیادش برنگردد، اما زمانی که در روز های اولیه ناشنوایی در جلسات که بقیه از زبان اشاره استفاده می نمایند و او آشنایی با این زبان ندارد، شرکت می نمایند یک عصبانیت و آزرده خاطری در وجودش هویدا می گردد که ممکن است او را به همان دنیا تاریک اعتیادش بکشاند.
نظم روانی او از بین رفته و نمی داند چه کاری انجام بدهد. یادگیری، نوشتن، گگرددن، توجه به افراد اطرافش چیزی فراتر از برقراری ارتباط نیست. کم کم محیط پیرامون اش روشن تر و گرمتر می گردد. شاید دیگر مانند قبل منظم نباشد و ورزش سنگین انجام ندهد، اما جذاب تر و واقعی تر به نظر می رسد. آن چشمان عظیم، گاه وحشت زده، گاه ترسناک، با عطوفت آغاز به درخشیدن می نمایند. صحنه های ارتباط روبن با ناشنوایان به یاری زبان مخصوص این گروه بسیار دلنشین از کار در آمده و فضایی مستند پیدا نموده است. ما در حال مشاهده متولد شدن یک مرد جدید هستیم. اما آیا او متوجه آن شده است؟ این سوال دلخراشی است که این فیلم زیبا با آن ما را ترک می نماید.
سکوت جسورانه
حفظ یک روایت اول شخص سخت است. قهرمان داستان ممکن است مخاطبان را خسته کند، مخاطب مشتاق است داستان از دید یک شخصیت دیگر دیده گردد و اینگونه مدام از دیدگاه های متفاوتی به داستان نگاه کند. به همین خاطر واگذاری آن روایت به یک بازیگر جذاب و فیلمسازی نیاز دارد که بینندگان را روی انگشتان پای خود نگه دارد. اجرای متعهد ریز احمد مخاطب را به فضای روبن دعوت می نماید، اما طراحی صدا با اجازه دادن به بینندگان در واقع می تواند بسیاری از کار هایی که شخصیت انجام می دهد را مشترکا تجربه کند.
به عنوان مثال، در طول یک صحنه کنسرت، صدای برخورد سنج ها به یک صدای زنگ ساکت و در لایه ای از موسیقی خفه می گردد. سپس روبن با وحشت از محل مسابقه بیرون می رود و صدای نفس نفس زدن او را به وضوح می شنویم. چه در آن موقع چه موقعی که برای روبن وسیله شنوایی حلزونی را در گوشش قرار می دهند و برای اولین بار بعد از مدت ها صدا های اطراف را بصورت کمی واضح با نویزی غیرقابل تحمل می شنود.
ماردر می دانست که این منظره صوتی نوآورانه از نظر روبن برای روایت داستان کلیدی خواهد بود و بنابراین به طراح صدای خلاقی مانند نیکلاس بکر (طراح و صدابردار فیلم جاذبه) نیاز دارد؛ و اینگونه صدای متال از سکوت آزمایشی جسورانه به صداگذاری شگفت انگیز تبدیل می گردد.
ماردر در این سکوت هدفی دارد. او اجازه می دهد تجربیات روبن از صدا های بیرون و تنهایی و احساسات اش را بخوبی درک کنیم. بِکر با طبیعت گرایی که در صداگذاری فیلم پیشه نموده تپش قلب روبن، پلک زدن، صدای دهان و... را به گونه ای نشان می دهد که ما فکر کنیم این صدا ها از درون خود ماست و ارتباط مستقیمی با خاطرات روبن در ما ایجاد می گردد.
با وجود این ها باید گفت که صدای متال اگرچه فیلمی است که مخاطبان خاصش آن را بسیار دوست خواهند داشت، اما حقیقتا نمی گردد آن را یک اثر سرگرم نماینده در مفهوم عامش ارزیابی کرد به خصوص آن که ریتم فیلم بعد از یک سوم آغازینش کند می گردد؛ و در قسمت هایی از فیلم تصاویر و خرده داستان ناتمام می ماند و انگار پرشی ظریف و کوتاه و بی منطق دیده می گردد. فیلم برنده جشنواره بین المللی فیلم زوریخ شده و با استقبال خوبی نیز از سوی منتقدان روبرو شده است.
منبع: فرادید